مرا از حیله ی رندان نترسانید
مرا از مکر نامردان نترسانید
من از آغاز عمرم در قفس بودم
مرا از حبس و از زندان نترسانید
تمام پیکرم از درد میلرزد
مرا از درد یک دندان نترسانید
به خود میپیچم و خون میخورم هر روز
مرا از یک شب بی نان نترسانید
من آدم دیده ام از گرگ وحشی تر
مرا از آدم حیوان نترسانید
من از دریای طوفانی گذر کردم
مرا از نم نم باران نترسانید
من از همخون خود آتش به جان دارم
مرا از خنجر مهمان نترسانید
دگر نوری نمانده تا ببینم من
مرا از کوری چشمان نترسانید
تمام زندگی من عاشقی کردم
مرا از لغزش ایمان نترسانید
برای حرف آخر یادتان باشد
گرانم من مرا ارزان نترسانید
نترسانیدمن ,گذر ,درد ,آدم ,نم ,طوفانی ,نترسانیدمن از ,از درد ,دریای طوفانی ,طوفانی گذر ,از دریای
درباره این سایت